نفس هم یاری نکرد….

به گزارش پایگاه از اطلاع رسانی بیوتکنولوژی ایران به نقل از ایسنا احمدرضا هامونی‌حقیقت یکی از دوستان مرحوم دکتر بهزاد قره‌یاضی در آستانه چهلمین روز درگذشت این استاد فرزانه، یادداشتی را در اختیار ایسنا قرار داده است که در زیر میخوانید:

پرده اول : آغاز

جنگ عراق علیه ایران ادامه داشت. آن موقع‌ها کرونای وجود نداشت که بخواهد فرصت دورهم نشستن با دوستان را از بین ببرد. چه کسی فکر می‌کرد بهانه این نوشته را کرونا ایجاد کرده باشد.

اولین بار که دیدمش در دورهمی خصوصی، منزل یکی از اعضای جهاد دانشگاهی گیلان بود. تابستان گرم و شرجی ۱۳۶۶ رشت بود و  پُر حرارت و دقیق حرف می‌زد.

از قیمت تمام شده بالا و درآمد کم برنجکاران، مشکل سطح زیر کشت ۷۰۰۰ متر مربعی برای هر کشاورز،  مشکل کمبود آب، مشکل مصرف زیاد سم و آلوده شدن محصول، نهاده‌های کشاورزی، ضرورت کشت ارقام پُر محصول و مقاوم می‌گفت. معتقد بود تا زمانی که راه واردات برنج باز است سرمایه‌گذاری جدی روی کاهش قیمت تمام شده برنج ایرانی انجام نمی‌شود و گره اصلی معیشت کشاورزان باز نخواهد شد. (هنوز هم.) برنج با رَنج بدست می‌آید. (هنوز هم.)

چند سال بعد محصول تحقیقاتی یک گونه برنج تراریخته مقاوم به آفت، که مشابهت زیادی با واریته محلی طارم مولایی دارد، در اثر انتقال ژن Cr1Ab به روش زیست ‌پرتابی به دست آمد. این گونه از برنج نسبت به حملات حشرات گروه بال ‌پولکداران (مانند کرم ساقه‌خوار) مقاوم است. این محصول از جنبه‌های مختلف منحصر به فرد است.

پرده دوم: میانه

تماس گرفت. کم می‌دیدمش. سر من شلوغ بود و او در کارهای موثرتری (مثل همیشه به شدت) مشغول بود. تلاش می‌کرد مرکز تحقیقات بیوتکنولوژی کشاورزی را تاسیس کند ولی اعتبار مورد نیاز تامین نمی‌شد. از زمان می‌گفت که می‌گذرد و فرصت‌هایی که از دست می‌رود.

این رفتارش را قبلا دیده بودم. همسر و فرزندانش هم به اندازه کافی او را نمی‌دیدند. یک نفس و شبانه‌روزی کارهایش را دنبال می‌کرد. افراد زیادی نمی‌توانستند پا به پایش حرکت کنند. مدتی بعد از جایی که فکرش را نمی‌کرد! و با پیگیری کسی که توقعش را نداشت، مشکل حل شد. اعتبار پژوهشکده در مجلس تصویب شد. بار دیگر که صحبت کردیم، تمام کلماتش سَرشار از شادی بود. خودش و گروهی از پژوهشگران مدتها بود که بدون منابع مالی کافی کارهایی را شروع کرده بودند. حالا می‌توانستند عمیقتر و بیشتر کار کنند. کار خالصانه برکت دارد.

پرده آخر: نفس

یکی از دوستان مشترکمان تماس گرفت. لحن صدایش نگرانم کرد. پرسید از “بهزاد” خبر داری؟ وسط خبرهای اغلب ناگوار مرگهای کرونایی، نگرانتر شدم. آخرین بار سه هفته قبل با هم صحبت کرده بودیم. گفت در بیمارستان بستری است. ناخودآگاه پرسیدم: ریه درگیر شده؟ گفت: بله…، پرسیدم چند درصد…؟

زیاد طول نشکید که نفس یاری نکرد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.