در رثای مردی که کابوس درخت‌افکنان بود

به گزارش مرکز اطلاعات بیوتکنولوژی ایران- به مناسبت نخستین سالروز درگذشت زنده یاد مهندس یاسر انصاری، فعال محیط زیست، مدیر سبز پرس و دبیر کانون عالی گسترش فضای سبز عصر پنجشنبه 22 تیر ماه مراسم گرامیداشتی در سالن اجتماعات شهرداری منطقه 2 تهران برگزار شد.
محمد درویش عضو …

به مناسبت نخستین سالروز درگذشت زنده یاد مهندس یاسر انصاری، فعال محیط زیست، مدیر سبز پرس و دبیر کانون عالی گسترش فضای سبز عصر پنجشنبه 22 تیر ماه مراسم گرامیداشتی در سالن اجتماعات شهرداری منطقه 2 تهران برگزار شد.
محمد درویش عضو هیئت علمی موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور و رئیس گروه تحقیقات مولفه‌های اقتصادی اجتماعی بیابان‌زایی، از سخنرانان این مراسم بود. متن کامل قطعه‌ای که وی در این مراسم ارائه کرد را در زیر می‌خوانید.
 
" و اینک می‌خواهم از مردی سخن بگویم که یک شاخ بی‌بر را هم نمی‌شکست، مردی که مدت حضورش در بین ما آدم‌زمینی‌ها، ظاهرا کمتر از روزهایی بود که نرخ امید به زندگی بر روی کاغذ، برایش تعیین کرده بود. با این وجود نامش بیشتر از خیلی از آدم‌ها در ذهن مانده است، آن هم آدم‌هایی که بسیار بیشتر از آن چیزی زندگی کردند که انتظار می‌رفت، زندگی کنند! چرا؟ راز ماندگاری نام و نشان این جوان 32 ساله- یاسر انصاری- چیست؟
جبران خلیل جبران می‌گوید: آرزو و تمنا، نیمی از زندگی و بی‌تفاوتی، نیمی از مرگ است. به نظرم یاسر مردی بود که هرگز آرزوها و تمناهایش را در پای هیچ مصلحتی مهار نکرد و به احساسش اجازه داد تا در پردیس پرشکوه زندگی به دنبال فصول از سر گل‌ها بپرد … و این پریدن و نایستادن را "حق" خود می‌دانست.
و این معنای بلند آزادی در زمانه‌ی ماست … این که یاد بگیریم که "هر چه حق داریم، انجام دهیم و نه هر آن چه که به آن میل داریم".
یاسر انصاری بسیار کوشید تا "حق" را در حوزه‌ی محیط‌زیست ترجمه کند و مصداق‌هایش را برای ایرانیان، برای هموطنانی که عاشقانه دوست‌شان می‌داشت، ارایه دهد. برای همین بود که بر علیه آنهایی که هوای سالم را از ما دریغ کرده بودند، اعلا جرم کرد، برای همین بود که خود را به گلستان می‌رساند تا حق برخورداری ما را از جنگلی که دوستش داریم به بهانه احداث یک جاده غصب نکنند، برای همین بود که در مقابل آنهایی که سودای اعلام جرم بر علیه دیده‌بانان طبیعت را داشتند، ایستاد و برای همین بود که در ابر، مثل ابر بهاری می‌گریست، وقتی یادش می‌افتاد که ممکن است حق زیستن در چنین زیستگاهی را نمی‌تواند به فرزندان این بوم و بر انتقال دهد، همان‌طور که برای سرنوشت غم‌بار چنارهای تهارن می‌گریست …
یاسر امروز هست، زیرا از آن گروه انسان‌هایی بود که می‌ترسید! اما نه از مرگ، بلکه از این که وقتی زنده است، چیزی در درونش بمیرد، چیزی که من نامش را می‌نهم شوریدگی و عشقی مانا برای طبیعتی که دوستش داشت …
و شاید به پاس همین عشق و شوریدگی بود که بازی زندگی، او را به دیده‌بان سلحشور محیط‌زیست ایران، مژگان جمشیدی عزیز رساند تا همان طور که در دوم اردیبهشت 1388 گفتم، روی زیبا دوبرابر شود …
آخر، هنر شمشیر آن است که یکی را دو تا می‌کند، اما هنر عشق آن است که دو تا را یکی می‌کند و از این روست که پس از این یگانگی شورانگیز، سبزپرس به دنیا آمد و جبهه‌ی محیط ‌زیست در ایران، ناگهان با قدرتی دوچندان اعلام موجودیت کرد و پیش‌تاخت …
و اینک در پاسداشت نخستین سالگرد پروازش از دنیای آدم‌زمینی‌ها، به نظرم سزاوارانه‌ترین حرکتی که فعالان و دوستداران محیط‌زیست ایران می‌توانند برای شادی روح بلندش انجام دهند، این است که گاه به لاک‌پشت‌ها نگاه کنند و به خود زنهار دهند که آنها فقط وقتی پیشرفت می‌کنند که سرشان را از لاک خود بیرون آورند. همان کاری که یاسر تا آخرین روز زندگیش انجام داد و برای همین است که همه او را می‌شناختند و حتی اگر با عقیده‌اش مخالف بودند که اغلب بودند، اما برای سماجت و اراده‌اش کلاه از سر بر می‌داشتند.
آری درد یاسر، حصار برکه نبود، بلکه زیستن با ماهیانی بود که حتی فکر دریا به ذهنشان خطور نمی‌کرد …
و اگر ما خود را دوست یاسر می‌دانیم، باید بکوشیم تا به ماهی‌های بیشتری در حصار برکه، لذت بیکرانگی و هماغوشی با دریا را یادآور شویم … برای همین است که مژگان باید امروز خوشحال باشد اگر در می‌یابد که کمبود یاسر در جامعه‌اش و در بین دوستداران طبیعت‌گرایش حس می‌شود؛
زیرا بر این باورم که: گاه باید کم باشی تا کمبودت احساس شود، نه اینکه نباشی تا نبودنت عادت شود."
 
 
 
 
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.